به نام خدا
سلام؛
باغ گلم... میوه دلم... جرعه جرعه جوانی ام را به کامت نوشاندم تا ثمردادنت را ببینم...
تماشای شکوفه های زیبای بندگی بر قامت دلربایت، زیباترین اتفاق زندگی ام بود...
جشن بندگی ات مبارک...
.............................
امروز 13 بهمن 95 جشن تکلیف پایه سومی ها بود. هرچند که تو 4 شعبان رسما به تکلیف می رسی اما این اتفاق خیلی بیشتر از چیزی که فکرش را می کردم برایم شیرین بود. تماشایت در لباس بندگی، قرآن خواندنت، سرودها و نمایش ها و نماز شکر همه و همه برایم خاطره ای بدیع و به یادماندنی رقم زد که هرگز فراموش نمی کنم.
دیشب دوباره حالم بد شد. استرس داشتم که نکنه امروز نتونم بیام. سفارش هاتو کرده بودی و قول و قرارهاتو گرفته بودی. مگه می شد نیام. هرجور بود اومدم. با مادربزرگا و علی اکبر. هرچند چندبار میون مراسم مجبور شدم برم کتابخونه دراز بکشم اما قول دادم و اومدم. دیدی چه مامانی داری. خوش به حالت :)
بازدید امروز: 79
بازدید دیروز: 100
کل بازدیدها: 585182